23 ماه شادی و....
عزیز تر از جونم،گل پسرم از امروز وارد بیست و سومین مرحله جدید از زندگیت میشی.یک ماه مانده به شمارش معکوس روز مبارک تولدت. عزیزم 23 ماه از شادی ،از گریه هات ،شیطنت هات،سختی هات گذشت.انگار همین دیروز بود که خداوند یه پسر کوچولوی خوشگلو انداخت تو بغل مامان و باباش.باور نمی شه که می خوایم جشن تولد 2 سالگیت را بگیریم. هر روز که می گذره کارهای جدید و جدیدتر یا د میگیری و با وجود این که نمیتونی تمام جملات را بگی ولی طوری پانتومیم بازی می کنی که همه منظورت را می رسونی.الهی مامان فدات بشه. سرگرمی این روزهات شده برق.وقتی من و بابا می خوایم مثلا موبایل به شارژ بزنیم اینقدر می گی من،من،من ،که ما رو از رو می بری و میدیم تو بزنی و لی مو...